اجتماعی

رفاقت

اجتماعی

رفاقت


مرکز فرهنگی صالحون

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

آخرین لحظات سال ۱۳۹۲ بود و ما هم در جمع بسیار معنوی و آسمانی در مکانی بسیار مقدس بودیم ، در جزیره مینو… رفقا داشتن مقدمات برگزاری برنامه سال تحویل رو هماهنگ می کردن ، ناگهان فکری به سرم زد و باخودم گفتم متنی رو آماده و در اون لحظات بسیار آسمانی در بین بچه ها قراعت کنم ، حاصل چند دقیقه فکر از سر دلتنگی شد این:

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

پرده اول :

 تو این لحظات آخر سال ، دیگه تموم شد…ماها سربازیم دیگه؟ نه؟ آهای سرباز! سردار و فرمانده خودت رو به مجلس مادرش دعوت کن بلند بگو یا زهرا…

یازهرا

نمیدونم تو این لحظات آخر دل و فکر و حواست کجاست؟ نمیخوام برات روضه بخونم ،که آهای جوون چرا و برای چی اومدی اینجا و این خاک بازی ها چیه؟ نمیخوام برات روایتگری کنم ، فقط میخوام برات یک نکته بگم… نکته ای که شاید تو این لحظه حواس کمتر کسی بهش باشه …

چند تا مادر و پدر و فرزند

شاید با خودتون بگید میخواد از شهداء صحبت کنه! نه… میخوام براتون از یک سین از سفرهایی بگم که الان تو چند تا خونه اون رو سر سفره ها نمی بینن… نمی دونم متوجه شدی یا نه؟ سینی که میخوام برات بگم یکم فرق داره با باقی سین های سر سفره … شاید همه ماها که الان اینجا هستیم یه عده منتظر ماها باشن … مادر ، پدر ، خواهر ، برادر… بعضی ها هم همسر و فرزند دارن و الان خیالشون راحته که ماها حالمون خوبه و بالاخره پیامکی دادیم ، تماسی گرفتیم و یا به هر طریقی از احوال ما با خبر هستن.. اما یک سین رو من می شناسم به اسم سرباز! آره سرباز…

اون سربازی که چند ماه پیش جونش رو در راه جان و مال و ماموس ماها به خطر انداخت و الان معلوم نیست کجا هست و چه حالی داره.. ان شاء الله این لحظات تحویل سال الان که دعای حول حالنا الی احسن الحال رو زمزمه میکنی ، الان که تو مناطقی قرار گرفتی که بالاخره سیم ها وصل شدن و هر کسی یه حالی داره ، به فکر اون ۵ تا سربازی هم باش که در اسارت به سر می برن… هیچ خبری ازشون نداریم! خانواده هاشون سر سفره ها چشم نگران اون ها هستن و هیچ خبری از عزیزان دلشون ندارن…

به حق این شهدایی که ما رو دعوت کردن و آمدیم اینجا و به قول بعضی ها زیباترین لحظه سال در کنارشون باشیم از خدا می خوایم که هر چه زودتر تمام اسراء علی الخصوص این ۵ سرباز مظلوم وطن هر چه زودتر به آغوش گرم خانواده برگردن به حق آقامون امام حجت بن الحسن عسکری (عج)…/

پرده دوم :

اون لحظاتی که داشتم متن بالا رو آماده می کردم حتی به فکرم هم خطور نمیکرد که شاید الان دیگه تسبیح ۵ مهره ای سربازهای اسیر وطن پاره شده باشه و یکی از اون ها آسمانی… لحظات خوبی نبود اون وقتی که جمکران بودیم و خبر شهادت یک تن از این جمع به گوش ما رسید… گذشت وگذشت تا رسیدیم به تهران و با تماسی که با یکی از دوستان گرفتیم متوجه شهادت طلبه ناهی از منکر شدیم ، خبر دوم هم داغی اضافه کرد بر داغ های قبل و حس اینکه خدایاچه اتفاقی داره میافته اول سال نو… به ذهنمون خطور کرد.

پی نوشت  :

معلوم نیست این فاطمیه که داره میاد آخرین فاطمیه سال ما باشه یا نه… خدایا خودت بپذیر

سالی که نکوست از بهارش پیداست…

زمانه بر سر جنگ است یا مهدی مددی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.